پلـوتـو

بایگانی
آخرین مطالب
  • ۰۲/۱۰/۲۸
    wq
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

دل نوشته احمقانه یک احمق

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ق.ظ | moonia | ۰ نظر

خب..
سلام
خوبین
چه‌ خبر؟
اولا اینکه بگم تو پستای قبلی نالیدم ازینکه چرا طرف آن نمیشه و قبول نمیکنه واینا..آن شد.. قبولم کرد.. همه چی تموم شد رفت.. و من به خودم گفتم دیدی دلتو زدی به دریا و درد نداشت؟
...
:|
و اینکه گوشیمم خریدم خداروشکر و خایلیم خوشالم ولی..
حالا بگذرد که تا ماتحت آدم در اومد تا قضیه فیصله بیابه!
سر همون طرفم که آن شد و اینا.. یه هفته طول کشید و باعث شد من تو مخم جنگ بین اینکه :
"خاک تو سرم شد الان میگه این دختره چقد ع..ه
خاک تو سرم کاش نمی‌دادم
خاک تو سرم برم بردارم ریکویستمو
خاک توسرم آبروم میره منو ضایع میکنه
خاک بر سرش که آن نمیشه
و خاک بر سرش که همه" اون اتفاقا"به هیچ ورش نبوده ونیست ونخواهد بود.. "
رخ بده!!!!! 

(آقا خاک بر سر مودبانهِ خاک تو سرِ.. آره! نمیدونستن بدونین😎🤟) 
حالا..
قضیه اینه که مشکل خودمم.. مشکل خودمما.. منتها آدم نمیشم!
ناسپاسِ بدبخت! 
:|
چیه؟!
خب کلمه دیگه ای به ذهنم نرسید.

بعد اینکه..
اون وقتی که من برا اولین بار زندگی کردم..
اون وقتی که فهمیدم ساعت هفت تابستونا روزه زمستونا شبه😎🤟

اون وقتی که شاد بودم (🤦🏻‍♀️)
اون وقتی که ما چارتا باهم بودیم
اون وقتی که تو خوشبخت بودی و فک نمیکردی همه بیکارن تا تورو بکوبونن زمین و همه باهات دشمنن😐
اون وقتی که من بی تی اسو نمیشناختم😭💔🔨🤦🏻‍♀️
اون وقتی که شبا راحت میخوابیدم و میخوابیدیم
اون وقتی که فکر میکردم بی‌تو نمیشه
اون وقتی که به دوتا آرزوی قشنگم رسیدم
اون وقتی که پاک تر و معصوم تر بودم اصن
اون وقتی که فک نمیکردم عمرا یه روزی اینجا باشم
اون وقتی که اون حقیقت رو عصابو نمیدونستم 
.. 
دلم برا اون وقتا تنگ شده
عاره دیگه.. چی؟امشب یاد اون روزا افتادم سطل سطل گریه کردم بعد نیام پست نزارم راجبش؟
چی فک کردین در مورد من؟ ها؟؟
هیچی اصن!

  • moonia