یه روزی برسه ک این بلاگ ... شده از ما عنوان نخاد
اصن زندگیم رد داده!
منم رد دادم!
اونم رد داده!
بایدم اینو بفهمم که وقتی اعصاب ندارم حرف نزنم!
باید بفهمم که هرچی تلاش کنمم بی فایده اس!
وباید بتونم به قول انیس به کیفمم نباشه!
موندم حتی اصن چیکار کنم!!!
کاش میتونستم به همه چی بگم .. نخور!حداقل خوشحالم که دقایقی باهاش حرف زدم!
خیلی خوبه یکی کنار آدم باشه!!!!حتی اگ درکتون نکنه!!!!
چرا از مدرسه نصفه بعدازظهر ب بابام زنگ زدن ناموسا مگ شماره مدرسه مون سیو هش دوصف چار نیس؟هس دیگ من که قاطی نکردم بعیدم بدونم گوشی بابام قاطی کرده باشه و بعیدم میدونم معاونمون قاطی نکرده باشه ..شاید میخاسده برا خودش پیتزا سفارش بده ... نه بابا مگ اون پیتزا میخوره ...شاید میخاسده حالا یه چی دیگ سفارش بده هول شده بجای اینکه زنگ بزنه صدوهیجده بگ شماره فلان فروشی رو میخام اشتباهی دستش یکم اینورتر خورده به پوشه شماره های والدین اونوخ اشتباهی شماره صف نهصدو پونزده فلانو گرفته...
چقد کمره کمرمو شکستی!کاش میتونستم نفرینت کنم!
و اینکه همیشه به خودم بگم کاری نکن که بعدن بگی کاش نمیکردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!